www.technologiesdvb2.all-up.com***dvb2
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

www.technologiesdvb2.all-up.com***dvb2

technologiesdvb2
 
الرئيسيةمكتبة الصورجستجوأحدث الصورثبت نامورود

 

 هاري پاتر و زنداني آزکابان

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
Admin
Admin



تعداد پستها : 1052
Registration date : 2008-03-02

هاري پاتر و زنداني آزکابان Empty
پستعنوان: هاري پاتر و زنداني آزکابان   هاري پاتر و زنداني آزکابان Icon_miniposted26/4/2008, 1:14 am

از بسیاری جهات این هری‌پاتر ما، بچه‌ای بود که با سایر بچه‌ها فرق می‌کرد. مثلاً او از تعطیلات تابستانی مدرسه‌، بیش از سایر وقتهای دیگر خوشش نمی‌آمد یا اینکه علاقهٔ بسیار زیادی به انجام تکالیف مدرسه داشت ولی چاره‌ای جز آن نداشت که آنها را در وسط شب که همه خوابند انجام دهد تا کسی متوجه او نشود.از طرفی می‌دانیم که هاری، یک جادوگر بود.
ساعت، تقریباً نزدیکی‌های نیمه شب بود که هاری در رختخواب خودش دراز کشیده بود، و یک چراغ قوه‌دستی و کتابی که جلدی چرمی داشت در زیر پتو بدستش گرفته بود. نام کتاب تاریخ شعبده بازی نوشتهٔ باتیلدا باگشات بود.در زیر لحاف کتاب را باز گذاشته و ... .
هاری‌پاتر و زندان آزکابان
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
https://technologiesdvb2.all-up.com
Admin
Admin



تعداد پستها : 1052
Registration date : 2008-03-02

هاري پاتر و زنداني آزکابان Empty
پستعنوان: هاری پاتر و تالار اسرار   هاري پاتر و زنداني آزکابان Icon_miniposted26/4/2008, 1:15 am

هاری پاتر و تالار اسرار
اولین بار نبود که سر میز ناشتائی در منزل شماره چهار (ساختمان‌های مسکونی خصوصی) داد و قال راه افتاده بود. آقای ورنون دورسلی، صبح بسیار زود با سرو صدا، و فریادی بلندی که از اطاق خواهرزادهٔ همسرش، بیرون می‌آمد از خواب بیدار شده بود. سر میز ناشتائی شروع به غرولند کرد و گفت: (توی این هفته، این دفعهٔ سوم که این سروصدا‌ها بلند میشه. اگه تو نمی‌تونی اون جغد را کنترل کنی باید از اینجا بره!). هاریِ، کوشش کرد تا دوباره راجع به این موضوع توضیح بدهد ... .
هاری پاتر و تالار اسرار
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
https://technologiesdvb2.all-up.com
Admin
Admin



تعداد پستها : 1052
Registration date : 2008-03-02

هاري پاتر و زنداني آزکابان Empty
پستعنوان: داستان شنل قرمزي(طنز)   هاري پاتر و زنداني آزکابان Icon_miniposted26/4/2008, 1:15 am

يه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت :
عزيزم چند روزه مادر بزرگت مبايلشو جواب نميده . هرچی SMS هم براش ميزنم
باز جواب نمیده . online هم نشده چند روزه . نگرانشم .
چندتا پيتزا بخر با يه اکانت ماهانه براش ببر . ببين حالش چطوره .
شنل قرمزی گفت : مامی امروز نميتونم .
قراره با پسر شجاع و دوست دخترش خانوم کوچولو و خرس مهربون بريم ديزين اسکی .
مادرش گفت : يا با زبون خوش ميری . يا ميدمت دست داداشت گوريل انگوری لهت کنه .
شنل قرمزی گفت : حيف که بهشت زير پاتونه . باشه ميرم .
فقط خواستين برين بهشت کفش پاشنه بلند نپوشين .
مادرش گفت : زود برگرد . قراره خانواده دکتر ارنست بيان.
می خوان ازت خاستگاری کنن واسه پسرشون .
شنل قرمزی گفت : من که گفتم از اين پسر لوس دکتر خوشم نمياد .
يا رابين هود يا هيچ کس . فقط اون و می خوام .
شنل قرمزی با پژوی ۲۰۶ آلبالوئی که تازه خريده از خونه خارج ميشه .
بين راه حنا دختری در مزرعه رو ميبينه .
شنل قرمزی‌: حنا کجا ميری ؟؟؟
حنا : وقت آرايشگاه دارم . امشب يوگی و دوستان پارتی دعوتم کردن .
شنل قرمزی: ای نا کس حالا تنها میپری ديگه !!
حنا : تو پارتی قبلی که بچه های مدرسه آلپ گرفته بودن امل بازی در آوردی .
بهت گفتن شب بمون گفتی مامانم نگران ميشه . بچه ها شاکی شدن دعوتت
نکردن .
شنل قرمزی: حتما اون دختره ايکبری سيندرلا هم هست ؟؟؟
حنا : آره با لوک خوشانس ميان .
شنل قرمزی: برو دختره ...........................................
( به علت به کار بردن الفاظ رکيک غير قابل پخش بود )
شنل قرمزی يه تک آف ميکنه و به راهش ادامه ميده .
پشت چراغ قرمز چشمش به نل می خوره !!!!!
ماشينا جلوش نگه ميداشتن اما به توافق نمی رسيدن و می رفتن .
ميره جلو سوارش ميکنه .
شنل قرمزی : تو که دختر خوبی بودی نل !!!!!
نل : ای خواهر . دست رو دلم نذار که خونه .
با اون مرتيکه ...... راه افتاديم دنبال ننه فلان فلان شدمون .
شنل قرمزی: اون که هاج زنبور عسل بود .
نل : حالا گير نده . وسط راه بابا مون چشمش خورد به مادر پرين رفت گرفتش .
اين دختره پرين هم با ما نساخت ما رو از خونه انداختن بيرون .
زندگی هم که خرج داره . نميشه گشنه موند .
شنل قرمزی : نگاه کن اون رابين هود نيست ؟؟؟؟ کيف اون زن رو قاپيد .
نل : آره خودشه . مگه خبر نداشتی ؟ چند ساله زده تو کاره کيف قاپی .
جان کوچولو و بقيه بچه ها هم قالپاق و ضبط بلند ميکنن .
شنل قرمزی : عجب !!!!!!!!!!!!!!
نل : اون دوتا رو هم ببين پت و مت هستن . سر چها راه دارن شيشه ماشين پاک
می کنن .
دخترک کبريت فروش هم چهار راه پائينی داره آدامس ميفروشه .
شنل قرمزی : چرا بچه ها به اين حال و روز افتادن ‌؟؟؟؟
نل : به خودت نگاه نکن . مادرت رفت زن آقای پتيول شد .
بچه مايه دار شدی . بقيه همه بد بخت شدن .
بچه های اين دوره و زمونه نمی فهمن کارتون چيه .
شخصيتهای محبوبشون شدن ديجيمون ها ديگه با حنا و نل و يوگی و خانواده دکتر ارنست حال نمی کنن .
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
https://technologiesdvb2.all-up.com
 
هاري پاتر و زنداني آزکابان
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
www.technologiesdvb2.all-up.com***dvb2 :: نام بخش:کتاب خانه dvb2-
پرش به: